گنجور

 
حسین خوارزمی

باز این چه فتنه است که آغاز کرده ای

با عاشقان خویش مگر راز کرده ای

با جغد و با عقاب چرا همنفس شدی

از آشیان قدس چو پرواز کرده ای

مرغ دلم ز قید هوا رسته بود لیک

صیدش تو شاهباز چو شهباز کرده ای

چشم کسی ندید چنین فتنه ها که تو

با چشم شوخ و غمزه غماز کرده ای

بر رخ کشیده پرده مه و مهر از حیا

هر دم که پرده از رخ خود باز کرده ای

آوازه جمال تو بگرفت شرق و غرب

وانگاه صید خلق بآواز کرده ای

جان حسینی و دل عشاق برده ای

تا در حصار نغمه شهناز کرده ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode