گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم
دوای درد دل ممتحن نمییابم
بجستجو همه آفاق را به پیمودم
خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم
بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود
گلی که میطلبم در چمن نمی یابم
مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل
که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم
بسوخت بال و پر جان من چو پروانه
که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم
چگونه چاک نگردد لباس طاقت من
که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم
علاج درد جدائی ز من مجوی حسین
که این وظیفه یار است من نمی یابم