گنجور

 
حسین خوارزمی

چون تو جان منی ای جان چه کنم جان و جهان را

چو منم زنده به عشقت چه کشم منت جان را

چو رسد از تو جراحت بود آن منت و راحت

بدو صد لابه از آن رو طلبم زخم سنان را

چو حدیث تو نگویم صفت عشق نجویم

چو ره عشق بپویم چه کنم پای دوان را

چو ز عشق تو خرابم به جناب تو شتابم

چو نشان تو نیابم بهلم نام و نشان را

چو شدم سوی تو بینا کنم از خویش تبرا

چو شدم غرقه دریا چه کنم قعر و کران را

هله ای عاشق صادق بگسل بند علایق

چو نهی روی به خالق منگر خلق جهان را

دل ز اندیشه جدا جو گذر از خویش و خدا جو

تو در اقلیم فنا جو همگی امن و امان را

دلت از فیض نهانی نشود لوح معانی

چو حسین ار نگذاری روش نطق زبان را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode