همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵۴ شد دوش میان ما حکایت آغاز از هر بن موییم برآمد آواز شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شب گذشته، گفتگویی بین ما آغاز شد که از هر نقطهمون آن صدا بلند شد. اما شب گذشت و داستان ما به پایان نرسید و این سوال پیش آمد که چرا شب به طول انجامید در حالی که صحبت ما خیلی طولانی بود.
هوش مصنوعی: دیشب در میان ما داستانی آغاز شد، که از هر تار موی ما صدایی بلند شد.
هوش مصنوعی: شب به پایان رسید، اما داستان ما هنوز تمام نشده است. شب چه تقصیری دارد؟ این داستان ماست که طولانی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شبرا چه گنه حدیث ما بود دراز
همین شعر » بیت ۲
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
چون کُشته ببینیام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و میگوی به ناز
«کای من، تو بکشته و پشیمان شده باز»
تا روی ترا بدیدم ای شمع تراز
نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز
چون با تو بوم مجاز من جمله نماز
چون بی تو بوم نماز من جمله مجاز
اندر همه عمر من شبی وقت نیاز
آمد بر من خیال معشوقه فراز
برداشت نقاب مرمرا گفت بناز
باری بنگر که از که ماندستی باز
آن شد که ترا رفت همی با ما ناز
و آن شد که مرا بود بروی تو نیاز
ما ناز تو و نیاز خویش ، ای پرساز
بر سنگ زدیم و صبر کردیم آغاز
چون کشته ببینم دو لب کرده فراز
وز جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشسته می گوی بناز
که کشته ترا من و پشیمان شده باز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.