گنجور

 
همام تبریزی

یاری که رخش قبله صاحب‌نظران است

چشم و دل مردم به جمالش نگران است

خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم

هر جا که نهم دیده سر تاجوران است

پیداست که از وصل تو حاصل چه توان یافت

چون وصل تو را خوی جهان گذران است

ای باخبرانِ تو همه بی‌خبر از خود

وین بی‌خبری آرزوی باخبران است

وصل تو که محبوب‌تر از عمر و جوانی‌ست

حیف است که او نیز چو عمرم گذران است

گر چشم تورا میل به خون ریختن ماست

ما نیز بر آنیم که چشم تو بر آن است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode