گنجور

 
هلالی جغتایی

شهید عشقم و از خاک من خون داده نم بیرون

وزان نم لاله خونین برآورده علم بیرون

گر از طوف حریم کعبه کویت خبر یابد

ز شوق آن پرد روح از تن مرغ حرم بیرون

در آب و آتشم، از دیده و دل، دم بدم، بی تو

مرو، بهر خدا، از دیده و دل دم بدم بیرون

دل احوال پریشانی خود بنویسد از زلفت

که سوزد کاغذ و دود آید از نوک قلم بیرون

ز تیر آه می دوزد هلالی چاکهای دل

که ناید از دل صد پاره او درد و غم بیرون

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode