گنجور

 
هلالی جغتایی

پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من

از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!

لیلی کجا و حسنت؟ مجنون کجا و عشقم؟

نه آن مقابل تو، نه این برابر من

من مانده دست بر سر از ناله دل خویش

دل مانده پای در گل از دیده تر من

خوابم چگونه آید؟ کز چشم و دل همه شب

باشد در آب و آتش بالین و بستر من

تاب جفا ندارم، ای وای! اگر ازین پس

ترک ستم نگیرد، ترک ستمگر من

ای باد، اگر ببینی خوبان سرو قد را

عرض نیاز من کن با ناز پرور من

جز کنج غم، هلالی، جای دگر ندارم

من پادشاه عشقم، اینست کشور من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode