چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید؟
دلم را باغ و بستان خوش نمیآید، مگر وقتی
که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید
چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل
وگر آید سیه روز و پریشان روزگار آید
نمیآیم برون از بیم رسوایی، که میترسم
مرا در پیش مردم گریه بی اختیار آید
پس از عمری، اگر آن طفل بدخو بگذرد سویم
نمی گیرد قراری، تا دل من در قرار آید
فزون از داغ نومیدی بلایی نیست عاشق را
مبادا کین بلا پیش من امیدوار آید
هلالی، چون تو درویشی و آن مه خسرو خوبان
ترا از عشق او فخرست و او را از تو عار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان شور و حسرت عاشقانه پرداخته است. شاعر به زیبایی و نشاط بهار و گلها اشاره میکند، اما میگوید که هیچکدام از این زیباییها برایش معنایی ندارد، چون دلش به عشق معشوقش معطوف است. او بیان میکند که تنها در کنار معشوق و با وجود شراب و شادی میتواند احساس خوشحالی کند. همچنین، ابراز میکند که با وجود مشکلات و غمهای ناشی از عشق، نمیتواند از عشق خود دور شود و از رسوایی میترسد. در انتها، شاعر به وضعیت خود اشاره دارد و میگوید که عشق او را داغ و ناامید کرده است و به تأمل در مقام خود و عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که هزاران گل شکوفه بزنند یا صدها بهار بیایند؟ وقتی که من درگیر درد و شوق تو هستم، این امور برای من هیچ اهمیتی ندارند.
هوش مصنوعی: دل من از زیباییهای باغ و بستان خوشحال نمیشود، مگر اینکه در کنار آنها جامی از نوشیدنی و سروئی نیز باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که دل به سمت زلف زیبای معشوقان میرود، دیگر به سوی ما بازنمیگردد و اگر هم برگردد، حالتی تیره و آشفته برایش خواهد بود.
هوش مصنوعی: من از ترس اینکه 사람들이 مرا ببینند و به خاطر درد و غم با صدای بلند گریه کنم، نمیتوانم از خانه بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: پس از سالها، اگر آن کودک بداخلاق به سمت من بیاید، آرامشی نخواهم دید تا اینکه دل من به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: عاشق نباید از داغ و درد ناامیدی بیشتر رنج ببرد؛ مبادا که این درد و بلا بر من که امیدوارم، بیفتد.
هوش مصنوعی: هلالی، تو به عنوان یک درویش هستی و زیبایانی که به آنها عشق میورزی، به خاطر ارتباط تو با آنها به خود میبالند. اما آن زیبایان ممکن است از این عشق به تو خجالت بکشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چواندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
[...]
برین دل هر دم از هجر تو دیگر گونه خار آید
ولی امید میدارم که روزی گل به بار آید
رفیقان هر زمان گویند: عاقل باش و کاری کن
خود از آشفتهای چون من نمیدانم چه کار آید؟
ز تیر خسروان مجروح گردند آهوان، لیکن
[...]
به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید
به زخم خار دارم صبر تا گل در کنار آید
گلی نشکفت بر رخسارم از میخانه پردازی
مگر در خون خود غلطم که رنگم برقرار آید
سرشک تلخ من آن روز نقل انجمن گردد
[...]
ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟
نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید
دلم از رفتن غم شادمان گردد، چه میداند
که گر یک غم رود از سینهام بیرون، هزار آید
به مستی سر برآور، یا به ننگ هوش تن در ده
[...]
نمیخواهم که بوی پیرهن از نزد یار آید
گرفتم دیده روشن کرد، بیرویش چه کار آید!
گل روی بتان را سبزة خط در عقب باشد
بلی در گلستان حسن، گل پیش از بهار آید
ز بوی نو بهارم مرغ دل در اضطراب آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.