ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟
سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟
آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی
بر کفم نه، کز کمال نازکی خواهد چکید
چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت
غالبا جان آفرین جسم تو از جان آفرید
چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت
دست ازو گر باز داری، همچنان خواهد تپید
چونکه بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت
عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید
میکشم بار غم از هجران و این کوه بلاست
من ندانم کین بلا را تا یکی خواهم کشید؟
وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشکبوی
ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوقهاش میپردازد و او را به عنوان ماه و روز عید وصف میکند. با بیان اینکه در حضور او قیامت به وقوع میپیوندد، احساسات عمیق و عشقش را ابراز میکند. شاعر از لحظات نزدیکی و تماس با او لذت میبرد و آرامش روحی را در آغوش او مییابد. اما در عین حال از درد و غم جدایی میگوید و تعبیر میکند که عشق و هجرانش مانند کوهی از بلاست. در پایان، به ناگهانی رفتن معشوق اشاره میکند و از غم دلش پرده برمیدارد.
هوش مصنوعی: ای ماه من، زلف تو مانند شب قدر و چهرهات مانند روز عید است. در میان روز و شب، به این زیبایی که تو میبینی، چه زمانی را میتوانم تصور کنم؟
هوش مصنوعی: سرو من به قد و قامتش ایستاد و به خاطر زیباییاش، دنیایی جدید به وجود آمد. علاوه بر این قامت، آیا کسی دیگری را که زیبایش را ببیند، توانسته است قیامت را ببیند؟
هوش مصنوعی: آن لبخند زیبا را که پر از لحظات شگفتانگیز زندگی است، نه، چون زیبایی آن به قدری ظریف است که ممکن است به زودی از بین برود.
هوش مصنوعی: وقتی در آغوشت هستم، احساسی تازه و زنده به من دست میدهد. گویا وجود من با محبت تو جان میگیرد و وجود تو به روح من زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که پای خود را بر دلم گذاشتی، آرامش پیدا کردم، اما اگر آن را برداری، دل هنوز به تپش ادامه خواهد داد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از کنارم گذشتی، اشک من به طور طبیعی سرازیر شد. این اشک نمیتواند بیهدف باشد و به دنبال تو خواهد رفت، هر جا که بخواهی.
هوش مصنوعی: من بار سنگین غم جدایی را به دوش میکشم و این درد و رنج مانند کوهی بزرگ بر دوشم سنگینی میکند. نمیدانم این درد چه زمانی تمام خواهد شد و چه مقدار دیگر باید آن را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: وا! چه اتفاقی افتاد، هلالی، که غزال خوشبو ناگهان از کنار من فرار کرد و به جمع رقیبانش پیوست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید
هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد
خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید
گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی
[...]
تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
کرد باید سروران را در چنین روزی نشاط
خورد باید بندگان را در چنین وقتی نبید
فرخ آمد طلعت سلطان برین فرخنده باغ
[...]
میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید
نامه آن نامهست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پردهست کاکنون عاشقی خواهد درید
دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
[...]
عید شد ایام ما ناآمده ایام عید
چون رسید از راه با شاه جهان میرعمید
سعد دین صدری که دیدار همایونش بفال
همچو نام شاه مسعود است و چون بختش سعید
قبله اهل قلم ممدوح مخدومی که هست
[...]
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.