کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟
مگذار بلاهای چنین را بسر خود
رفتار ترا، گر ملک از عرش ببیند
آید بزمین فرش کند بال و پر خود
چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت
ما را ز چه انداخته ای از نظر خود؟
دیروز ز حال همه عالم خبرم بود
امروز چنانم که: ندارم خبر خود
در عشق تو از من اثری بیش نماندست
نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود
من کشته شوم به که جدا افتم از آن در
زارم بکش و دور میفگن ز در خود
دور از تو چه گویم: بچه حالست هلالی؟
درمانده بدرد دل خونین جگر خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.