گنجور

 
 
 
مجد همگر

اشکم نه غم زمانه خونین کرده است

رویم نه ز درد بینوائی زرد است

شد روز شباب و یار دیرینه ز دست

ای دوست غم این غم است و درد این درد است

حزین لاهیجی

مردی که میان دردمندان فرد است

تنها دل ماست کز دیار درد است

آنکس که دهد غسل ولادت خود را

ز آلایش امّهات سفلی، مرد است

رضاقلی خان هدایت

هر زنده دلی که او ز اهل درد است

دانسته ز اسباب تعلق فرد است

هر پیر زنی مرگ طبیعی دارد

مردی که به اختیار میرد مرد است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه