گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

یکی با کهنسال رنجورگفت

که دادی به میراث خور مال مفت

به صد عجز و زاری ز خواهندگان

دربغ آمدت قرص نانی از آن

ندادی پشیزی به مزدور خویش

نه بردن توانیش در گور خویش

نه خود خوردی و نه خوراندی به کس

نهادی و بر ناقه بستی جرس

به یک عمر بر زر زدی قفل و بند

کنون می گذاری که مردم برند

عجب دارم از کار و بار تو من

جدا کرده ای حصّهٔ خود کفن

ازین قسمت افتاده ای در وبال

که حسرت تو بردی و بیگانه مال