بخش ۴ - از خوان وصال به سرانگشت خامه نمکی چشیدن و عرض نیاز را به بساط خطاب کشیدن
عجب نبود که گردی دستگیرم
فقیرم یا رسول الله، فقیرم
لب خشک مرا درجرعه، نم نیست
کف جود تو را سرمایه کم نیست
به محتاجان کریمان را نظرهاست
صدف را ز ابر نیسانی گهرهاست
کند دامنکشان ابر بهاری
به کشت تشنه کامان آبیاری
طراوت بخشیِ باد بهاران
کند هر خار را،گل درگریبان
مرا کوته، کف از دامان مقصود
تو را در آستین گنجینه جود
به انعامت، تسلی مرغ و ماهی
خطاب حضرتت عاجزپناهی
کنی گر گوشهٔ چشمی به سویم
نریزد در دو عالم آبرویم
خورم حسرت بر آن فرخنده ایام
که در طوف حریمت می زدم گام
سرم بر آستانت جبهه فرسای
دلم بر خاک درگاهت جبین سای
در آن فرخنده مأوا شاد بودم
ز قید هر دو کون آزاد بودم
کنون افتاده ام از درگهت دور
ز داغ هجر، دارم سینه ناسور
اسیرم درکف نفس هوسناک
تو بگشا بندم از پا چست و چالاک
ازین نخجیر عاجز برگشا، دام
که آزادانه، در راهت زند گام
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...