افتاده ام به صحبت نامردمان حزین
دور زمانه ام، ستمی زین بتر نکرد
وحشی غزال من، شده هم آخور خران
جوری به کس، زمانه ازین بیشتر نکرد
گردن کشید، از قفسی عندلیب و گفت
آسوده بلبلی که سر از بیضه برنکرد
افتاده ام به صحبت نامردمان حزین
دور زمانه ام، ستمی زین بتر نکرد
وحشی غزال من، شده هم آخور خران
جوری به کس، زمانه ازین بیشتر نکرد
گردن کشید، از قفسی عندلیب و گفت
آسوده بلبلی که سر از بیضه برنکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
سر در میان مجلس عشاق برنکرد
برخط عشق ماه رخان چون قلم کسی
ننهاد سر که همچو قلم ترک سرنکرد
آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود
[...]
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاه دار
[...]
بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
[...]
از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد
برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل
تا مشورت به خوی تو بیدادگر نکرد
چشمت ز گوشهای یزک غمزه سر نداد
[...]
خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
آواره خویش را به هوای گهر نکرد
موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست
کز جلوه فریب مرا تشنه ترنکرد
مانند نخل موم نهال امید ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.