لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده

کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده

صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست

ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده

چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟

ایام عیش رفته، شبهای تار مانده

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای از گل تو ما را در دیده خار مانده

وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده

تا نقش تو زمانه در پیرهن کشیده

در کارگاه گردون مه نیم کار مانده

تا بو که چون تو ماهی بینم به طالع خود

[...]

هلالی جغتایی

بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده

کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده

رفتست وصل جانان، ماندست جان بزاری

ای کاشکی! نماندی این جان زار مانده

من کیستم؟ غریبی، از وصل بی نصیبی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه