ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد
قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو
به بوی التفاتی خاطر ما شاد میگردد
هوا را گر چنین میپرورد نفس هوش پیشه
جهان پروانهٔ ما، آسیای باد میگردد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد
قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو
به بوی التفاتی خاطر ما شاد میگردد
هوا را گر چنین میپرورد نفس هوش پیشه
جهان پروانهٔ ما، آسیای باد میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر بازم دل از زخم جفایی شاد میگردد
که مرگم گرد جان بهر مبارک باد میگردد
به فتراک محبت من همان صید گرفتارم
که بسمل گشته و گرد سر صیاد میگردد
به جای باده خون در ساغرست امروز خسرورا
[...]
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد
مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پساز مشروطه با افزار استبداد میگردد
تپیدنهای دلها ناله شد آهستهآهسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.