هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و ناامیدی خود گفتوگو میکند. او میگوید که مدتی است که نه سخن خوشی میشنود و نه امیدی برای تغییر دارد. او از خدا میخواهد که زخم دلش را درمان کند، چون در این دنیا چیزی جز این درخور بازی و گذران زندگی نیست. شاعر اشاره میکند که حتی اگر کسی او را از قفس زندگیش رها کند، هنوز هم توانایی پرواز و آزادی ندارد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و ناامیدی خود گفتوگو میکند. او میگوید که مدتی است که نه سخن خوشی میشنود و نه امیدی برای تغییر دارد. او از خدا میخواهد که زخم دلش را درمان کند، چون در این دنیا چیزی جز این درخور بازی و گذران زندگی نیست. شاعر اشاره میکند که حتی اگر کسی او را از قفس زندگیش رها کند، هنوز هم توانایی پرواز و آزادی ندارد.
هوش مصنوعی: مدتی است که در این جمع کسی برای سخن گفتن وجود ندارد، و من چنان در غم و اندوه هستم که حتی نمیتوانم آهسته چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: خدای من، از درد دلم دستم را به مرهم بزن و غیر از این فرصت نعمت، هیچ چیز دیگری در دنیا به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: کسی که برای مدتی طولانی من را در این قفس تنگ نگه داشته، نمیتواند به راحتی مرا آزاد کند، چون توانایی پرواز کردن ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در بیابان جنون سلسلهپردازی نیست
روزگاری است درین دایره آوازی نیست
جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست
لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست
دل گرفتم ز دو گیتی و چنان یکه شدم
که بجز ساز غم عشق تو دمسازی نیست
از غم لالۀ روی تو شدم داغ و چه باک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.