گنجور

 
حزین لاهیجی

روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست

در بر این آینه را، آینه سیمایی هست

پای آوارگیم، رهبر دامن نشود

گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست

وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت

برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست

 
 
 
مجد همگر

تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست

یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست

نی مپندار که از دوری روی تو مرا

راحت زندگی و لذت برنایی هست

مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم

[...]

سعدی

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست

وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست

سروها دیدم در باغ و تأمل کردم

قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست

ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست

دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم

گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست

دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه

[...]

صائب تبریزی

چمن سبز فلک را چمن آرایی هست

زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست

مشو ای بیخبر از دامن فرصت غافل

دو سه روزی که ترا پنجه گیرایی هست

نیست ممکن که چو مرکز نکند خود را جمع

[...]

قصاب کاشانی

از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست

به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست

هر نسیمی ز تو مجنون بیابان‌گردی است

وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست

نیست شوق تو به اندازه هر حوصله‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه