نمیدانم تو بیپروا نگاه، از دل چه میخواهی؟
نثارت کرد جان را، دیگر از بسمل چه میخواهی؟
چه منتها ز تیغ اوست، بر گردن، شهیدان را
تو ای خون بحل، از دامن قاتل چه میخواهی؟
برون از حیهٔ عقل است، کار قبض و بسط دل
شکستی ناخن، از این عقدهٔ مشکل چه میخواهی؟
ز کف سرگشتگی، مشت غبار جسم نگذارد
ازین ریگ روان، آسایش منزل چه میخواهی؟
شرارآسا برافشان، بیتامل خردهٔ جان را
به این کم فرصتی، از عمر مستعجل چه میخواهی؟
به از دل، جلوه گاهی در دو عالم نیست لیلی را
تو ای مجنون صحراگرد، از محمل چه میخواهی؟
چه فهمد جان نابینا، ز دفترهای لاطایل؟
ز اوراق پریشان خود ای جاهل چه میخواهی؟
دل آزاده باید، زاد این ره، بر میان بستن
اگر مرد حقی، از عالم باطل چه میخواهی؟
در دلها بود حاجت روای عالمی، امّا
در دل گفتهاند، از مهرههای گل چه میخواهی؟
به جز حسرت که خرمنهاست خاک شورهزاران را
ز تخمافشانی دنیای بیحاصل چه میخواهی؟
دل دنیاپرستان، از طمع خالی نمیباشد
به عالم، چشم سیر از کاسهٔ سائل چه میخواهی؟
محیط حرص را، سعیت، نیارد مرد میدان شد
ز دست و پا زدن در بحر بیساحل چه میخواهی؟
چو گرگ افتادهای در پوستین یوسفان تا کی؟
ز جان پاک آگاهان، تو ای غافل چه میخواهی؟
دهان شیرین بود، آلودگی تا با شکر دارد
به جز کام هوس، از لذت عاجل چه میخواهی؟
حزین از شعلهرخساریست، بیتابی سپندت را
به غیر از سوختن، زین آتشینمحفل چه میخواهی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مخاطب خود میگوید که نمیداند او با این نگاه پرحرارت و بیپروا چه هدفی دارد. شاعر سوالاتی میپرسد که نشاندهنده آشفتگی و سردرگمی اوست و به مسائل عمیق انسانی و معنوی اشاره میکند. او به دنبال حقیقت و هدف زندگی است و از خواستههای بیپایه و اساس دنیاپرستان انتقاد میکند. همچنین به تضاد بین عشق حقیقی و هوسهای زودگذر اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به حقیقت، لازم است از تب و تاب دنیا و خواستههای دنیوی فاصله بگیریم. متن به نوعی از مخاطب میخواهد که در جستجوی معانی عمیقتر و ارزشهای حقیقی باشد.
هوش مصنوعی: نمیدانم با آن نگاه بیپروا و جسورانهات، از دل من چه چیزی را میخواهی؟ جانم را به خاطر تو قربانی کردهام، حالا دیگر چه چیز بیشتری میخواهی؟
هوش مصنوعی: این شعر به تقدیر و سرنوشت شهیدان اشاره دارد که به خاطر زخم و آسیبهایی که از دشمن میبینند، جان خود را فدای آرمانهای خود میکنند. در اینجا، شاعر از خون شهیدان سخن میگوید و از قاتلان میپرسد که چه چیزی از آنها میخواهند، گویی میخواهد نشان دهد که خون این شهیدان مانع از نادیده گرفته شدن فداکاریشان خواهد شد.
هوش مصنوعی: کارهایی که مربوط به احساسات و عواطف انسانی است، فراتر از تواناییهای عقلانی ماست. در اینجا، کسی به چالشهای درونی و پیچیدگیهای عاطفی اشاره میکند و میپرسد که از این مسائل دشوار و غامض چه چیزی انتظار دارید یا چه هدفی دارید؟
هوش مصنوعی: از سردرگمی و بیقراری به خاطر جسم و دنیای مادی، نمیتوانی انتظار آرامش در زندگی داشته باشی.
هوش مصنوعی: به صورت خلاصه میتوان گفت: به شتاب و با بیتوجهی، جان خود را به خاطر این لحظات کوتاه زندگی هدر نده، در این زمان محدود چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: بهتر از دل، در هیچ کجای عالم جلوهای مانند لیلی وجود ندارد. ای مجنون امام عشق، از این کاروان که کنار توست چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: کسی که بینا نیست، چطور میتواند از نوشتههای بیمحتوا چیزی بفهمد؟ ای نادان، از اوراق آشفته و پراکنده خود چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: دل آزاد باید، و در این مسیر، اگر مرد حقی هستی، از دنیای نادرست چه انتظاری داری؟
هوش مصنوعی: در دلها احتیاج به کمک و رفع مشکلات یک عالم وجود دارد، اما در دلها گفتهاند که از خاک و چیزهای بیارزش چه انتظاری میتوان داشت؟
هوش مصنوعی: جز حسرت و افسوس برای چیزهایی که از دست رفته، از دنیایی که هیچ چیزی به همراه ندارد و پر از بکلی بیثمر است، چه میتوانی انتظار داشته باشی؟
هوش مصنوعی: دل دنیاپرستان همواره به دنبال خواستهها و آرزوهای خود است و هرگز از طمع خالی نیست. اگر بخواهی از کسی که در جستجوی دنیا و زیورهای آن است، بدان که او هرگز به اندازهای که میخواهد، راضی و سیر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر انسان در محیطی پر از حرص و طمع قرار بگیرد، هرچقدر هم تلاش کند، به جایی نخواهد رسید. برای رسیدن به هدف، نباید در بینهایت و نامشخص سردرگم شد.
هوش مصنوعی: تو مانند گرگی هستی که در پوست یوسفان پنهان شدهای، پس تا کی میخواهی به این شکل ادامه بدهی؟ ای غافل، تو که از روح پاک آگاهان بیخبری، هدف تو چیست؟
هوش مصنوعی: دهان شیرین است و در دلش آلودگیهایی وجود دارد. جز لذتی که ممکن است به دست آید، چه نیازی به لذتهای زودگذر دیگر داری؟
هوش مصنوعی: حزین با چهرهای زیبا و دوست داشتنیاش، به شدت دلتنگ توست. غیر از سوختن در آتش عشق، در این جمع آتشین، چه چیزی را میخواهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درون دل بود یار از جهان گل چه میخواهی؟
گهر در سینه بحرست از ساحل چه میخواهی؟
سر آزادهای چون سرو ازین بستانسرا داری
ازین بالاتر از دنیای بیحاصل چه میخواهی؟
فشاندی گرد هستی را درین وحشتسرا از خود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.