گنجور

 
حزین لاهیجی

به افسونها، شنیدم بوالهوس را، شاد می کردی

چه می کردم، اگر با او مراهم یاد می کردی؟

خوشا روزی که هر کس غیر من بودی گرفتارت

به گرد دام، می گرداندی و آزاد می کردی

به گلشن رفتم و از نونهالان جلوهها دیدم

اگر می آمدی، خون در دل شمشاد می کردی

زرشک امشب نم دردیده سودی خواب شیرین را

مگر من مرده ام کافسانهٔ فرهاد می کردی؟

چه خاموشی حزین ! آن ناله های دلخراشت کو؟

که در دام و قفس، خون در دل صیاد می کردی