گنجور

 
حزین لاهیجی

من صیدم و دام، زندگانی

زندان مدام، زندگانی

باشد به مذاق پخته مغزان

اندیشِهٔ خام، زندگانی

کام از لب یار برنیامد

کردم ناکام، زندگانی

جمشید منم، اگر برآید

با ساقی و جام، زندگانی

بی شهد لب شکر فروشت

زهر است به کام، زندگانی

خاصان تو، از حیات سیرند

ارزانی عام، زندگانی

دارد اجل از حیات من ننگ

نازم به کدام زندگانی؟

صبح نفسم به صد کدورت

آورده به شام زندگانی

جز من که ز عشق در حیاتم

نابوده به وام زندگانی

در یک شب هجر یار چون شمع

کردیم تمام، زندگانی

گرداب بلا بود حزین را

بی گردش جام، زندگانی