ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی
خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی
دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟
می توان بست به جامی، لب ما ای ساقی
به در میکده، از خشکی زهد آمده ایم
نشود تر نشود دامن ما ای ساقی
باطن پاک بزرگان همه جا یارت باد
به خم باده سپردیم تو را ای ساقی
ابر احسان تو دریا دل و ما سوخته جان
شرم بادت ز لب تشنهٔ ما، ای ساقی
گرچه با ابر کفت، دم زدن ما بیجاست
جام اگر می دهیم، هست به جا ای ساقی
عمرها شد که ز خونین جگران است حزین
به اسیران وفا، چند جفا ای ساقی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی
از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم
رحم کن بر جگر تشنهٔ ما ای ساقی
پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.