سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
دو سه جامی بکش از شرم برآ ای ساقی
از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم
رحم کن بر جگر تشنه ما ای ساقی
چند چون شمع ز فانوس حصاری باشی؟
بی تکلف بگشا بند قبا ای ساقی
پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار
تا برآید می خورشیدلقا ای ساقی
بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی
عمر باد و مزه عمر ترا ای ساقی!
شده ام برگ خزان دیده ای از رنج خمار
در قدح ریز می لعل قبا ای ساقی
دهنم از لب شیرین تو شد تنگ شکر
چون بگویم به دو لب شکر ترا ای ساقی؟
شعله بی روغن اگر زنده تواند بودن
طبع بی می نکند نشو و نما ای ساقی
(زحمت رنگ حنا بر ید بیضا مپسند
می کند پرتو می کار حنا ای ساقی)
(خضر اگر بوی ز کیفیت ساغر ببرد
آب حیوان بدهد روی نما ای ساقی)
(قطره ای گر بچکد از می خونگرم به خاک
روید از شوره زمین مهرگیا ای ساقی)
صائب تشنه جگر را که کمین بنده توست
از نظر چند برانی به جفا ای ساقی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ساقی مراجعه کرده و از او میخواهد که با سلیقه و مهربانی، از شرم و حیا بگذرد و به او و شرابنوشان خدمت کند. او ابراز میکند که گرچه به یاد عشق و زیبایی از می و نقل قناعت کردهاند، اما تشنگی و عطش آنها همچنان باقی است. شاعر با اشاره به زیبایی و سادگی ساقی، از او درخواست میکند که بندهای قبا را باز کند و به راحتی بر آنها دسترسی پیدا کند.
در ادامه، شاعر از درد و رنج خمار خود میگوید و میخواهد که لذت می و بوسه را تجربه کند. او همچنین به اصطلاحاتی مانند "شعله بی روغن" اشاره میکند تا نشان دهد که بدون عشق و می، زندگی هیچ ارزشی ندارد. نهایتاً، او به حال افرادی که دچار تشنگی و رنج هستند اشاره میکند و از ساقی میخواهد که به آنها کمک کند و محبت نشان دهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، من در درد شرم و حیا میسوزم، لطفاً دو سه جامی پر کن تا از این شرم و خجالت رها شوم.
هوش مصنوعی: ما به یک بوسه از شوق و محبت قناعت میکنیم، پس ای ساقی، بر دل تشنه ما رحم کن.
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر مانند شمع درون محفظه باشی؟ بیهیچ زحمت و سختی، لباس خود را بگشا و بِرَس به ما، ای ساقی.
هوش مصنوعی: پنبه را در صبح زود از چشمان مینا بردار تا نور آفتاب بر او بتابد، ای ساقی.
هوش مصنوعی: تو به لب جامم بوسه زدی و در دستانم عمر خوشی را گذاشتی، همچنین طعم زندگیات را ای ساقی!
هوش مصنوعی: من چون برگ درختان در فصل پاییز پژمرده و نزار شدهام؛ تو ای ساقی، رنج و غمِ خود را در جام می لعل بریز تا از آن شراب بنوشم.
هوش مصنوعی: دهانم به خاطر شیرینی لبت پر از شکر شده و نمیدانم چطور از دو لب شکرینی تو، ای ساقی، صحبت کنم.
هوش مصنوعی: شعلهای که به روغن سوخت نمیکند، نمیتواند پایدار بماند. همچنین، روح و نفس آدمی بدون دلخوشی و شادی نمیتواند رشد و ترقی کند. ای ساقی، به ما هم مینگر و ما را سیراب کن.
هوش مصنوعی: درباره زحمت استفاده از رنگ حنا بر دستان سفید خود، نگرانی نداشته باش. زیرا رنگ حنا نور و روشنی خاصی را به وجود میآورد. ای ساقی، بگذار که این زیبایی را احساس کنیم.
هوش مصنوعی: اگر خضر از خوشگلی و خاصیت جام باده بویی ببرد، آب حیات را به او بده و صورتش را نشان بده، ای ساقی.
هوش مصنوعی: اگر قطرهای از شراب گرم من بر زمین بیفتد، از خاکی که شور است، گل زیبایی به وجود میآید. ای ساقی!
هوش مصنوعی: ای ساقی، آیا با بیرحمی میخواهی از نظر دور کنی کسی را که در جستجوی وصال تو است و دلش پر از عطش است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی
از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم
رحم کن بر جگر تشنهٔ ما ای ساقی
پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار
[...]
ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی
خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی
دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟
می توان بست به جامی، لب ما ای ساقی
به در میکده، از خشکی زهد آمده ایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.