بر دیده کشم سرمه ز خاک کف پایی
شاید که دهد اشک مرا رنگ حنایی
می در قدح و باد صبا بر سر لطف است
دارد چمن امروز عجب آب و هوایی
دولت طلبی، دامن دل را مده از دست
شاید که برون آید ازین بیضه همایی
نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی
کرده ست بهار عجبی خار بیابان
از دشت گذشته ست مگر آبله پایی
داده ست غمت، رخصت شبگیر به آهم
شاید رسد این قاصد بی درد به جایی
خود را برسانید به یاران سبک پی
می آید ازین قافله آواز درایی
گلشن به نسیمی شکند عهد هزاران
در کشور خوبان نبود رسم وفایی
دور از گل رویت نفسی نیست حزین را
مانده ست به جا، بلبل بی برگ و نوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه و اندوه شاعر است. شاعر با سرمه کشیدن بر چشمش از خاک کف پای محبوب، به یادگار اشکهایش رنگ حنایی میدهد. او از لطافت می و نسیم صبا سخن میگوید و به زیبایی و شگفتیهای بهار اشاره میکند. شاعر به دنبال خوشبختی و عشق است و از دلش نمیخواهد دست بکشد. ناله بلبل به عشق جدیدش اشاره دارد و نوعی نغمه غم انگیز را منتقل میکند. همچنین، او به وفای انسانها و نقش عشق در زندگی اشاره میکند که در کنار گلهای زیبا، دست نایافتنی است. در انتها، احساس تنهایی و فقدان را به تصویر میکشد، جایی که دوری از معشوق، انسانی را افسرده و بیصدا میکند.
هوش مصنوعی: به چشمانم سرمهای از خاک کف پای کسی میزنم، شاید این کار سبب شود اشکهایم رنگ حنایی بگیرد.
هوش مصنوعی: امروز هوا خیلی خوب و دلپذیر است، در حالی که در گوشهای مشغول نوشیدنی هستم و نسیم ملایمی بر سرم میوزد. گیاهان و چمنها نیز در این جو دلانگیز شکوفا شدهاند.
هوش مصنوعی: درخواست خوشبختی و نعمت نباید باعث شود که دل خود را از دست بدهی، زیرا ممکن است که از این وضعیت سخت و دشوار خارج شوی.
هوش مصنوعی: بلبل از تجربههای تازه عشق شکایت میکند، اما هرگز صدای پروانهای را نشنیدهایم که از چیزی گلایه کند.
هوش مصنوعی: بهار به طرز شگفتانگیزی توانسته خار بیابان را از دشت عبور دهد، گویی که برایش مشکلی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: غم تو به من اجازه داده که در اوایل صبح آه بکشم. امید دارم که این پیغام بیدرد به جایی برسد.
هوش مصنوعی: به دوستانتان بپیوستید، زیرا آواز خوشی از این جمع به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در باغی که گلها در آن میبالند، به راحتی میتوان عهد و پیمانهای زیادی را شکست، زیرا در سرزمین زیباییها، وفاداری و پایبندی به عهد، رسم و سنتی نیست.
هوش مصنوعی: بیتردید، دور از چهره گل مانند تو، هیچ نفس و جانی برای حزین باقی نمانده است. بلبل بیبرگ و بیصدا شده است و دیگر نوا و آهنگی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.