گنجور

 
حزین لاهیجی

هان ای حریف میکده، می در ایاغ کن

شوریدهٔ غمیم علاج دماغ کن

داغ مرا ز یک نگه گرم برفروز

روغن ز خون شعله مرا درچراغ کن

شمع توام، مباد گل جنّتم کنند

آن جبهه کش نیاز تو کردیم داغ کن

یک برق جلوه زن به سیه خانهٔ دلم

در چشمم اشک راگهر شبچراغ کن

گلزار داغ خرم و زخمم شکفته روست

یک ره ز چاک سینه درآ، گشتِ باغ کن

واپس تر است هر که نهد پی شمرده تر

ای خضرِ راه،گم شدگان را سراغ کن

کیفیّتی ست نالهٔ زار تو را حزین

زین خون چکان سرود، مرا تر دِماغ کن