در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم
آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم
چون ساکن جنّت شوم اندوه تو باقی ست
کی دل دهدم تا غمت از یاد برآرم؟
از یار به اغیار که برده ست شکایت؟
هم پیش تو از جور تو فریاد برآرم
گر با سر زلف تو فروزد رخ دعوی
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآرم
تا عرضهٔ تاراج متاعم شود از تو
از کلبه چراغی به ره باد برآرم
باشد که خرامان به تماشاگهم آیی
مجنون شوم و عربده بنیاد برآرم
از خامه حزین آزر بتخانهٔ عشقم
هر دم صنمی زین صنم آباد برآرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.