گنجور

 
حزین لاهیجی

بیا که با همه تن چشم انتظار توایم

چو نقش پا به به ره شوق خاکسار توایم

اساس صبر ز جور تو پایدارتر است

اگر چه سر برود بر سر قرار توایم

به بوسه ای لب ما موج خیز کوثر کن

که شعله در جگر از لعل آبدار توایم

نثار خاک رهت شد سر و پشیمانم

درین معامله از بس که شرمسار توایم

به کف پیاله نگیریم، اگر فرشته دهد

دماغ ما نکشد می که در خمار توایم

چرا خموش نباشیم؟ دور نرگس توست

چه سان به هوش نشینیم؟ میگسار توایم

چه می کشی به فسون از حزین مست سخن؟

چرا خموش نباشیم؟ رازدار توایم