گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم
لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم
بار عشقی اکه از آن چرخ به زنهارآمد
کوه دردی ست که بر جان بلاکش دارم
با سر زلف توگوبا شده گستاخ نسیم
بی سبب خاطر مجموع، مشوش دارم
نکند تیره، غبار - ایام مرا
مشربی صاف تر از بادهٔ بی غش دارم
نرود از سر سودا زده تا حشر برون
پیچ و تابی که از طره دلکش دارم
دلم از نغمهٔ حافظ به سماع است حزین
در نهان خانهٔ عشرت، صنمی خوش دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و شوق عاشقانه شاعر است. او از آتش درون خود سخن میگوید و با وجود رنج و عواطف عمیقش، به خشنودی و شکرگزاری اشاره میکند. عشق او بار سنگینی را بر دوش دارد که همچون کوهی است. همچنین، به دلشوری و تلاطم احساساتش اشاره کرده و نگران این است که غبار زمان بر احساساتش اثر بگذارد. در نهایت، عشق و زیبایی معشوقش را به شکل پیچ و تابی توصیف میکند که نمیتواند از آن جدا شود، و از نغمه حافظ لذت میبرد و در دلش خاطرات خوشی از عشق را نگه میدارد.
هوش مصنوعی: هرچند در درونم آتشهای زیادی وجود دارد و درد و رنجی را تجربه میکنم، اما به خاطر اینکه با این احساسات عمیق و سوزان زندگی میکنم، خوشحالم.
هوش مصنوعی: عشق و احساساتی که از آسمان به زمین میافتد، باری سنگین و دردآور است که بر دوش من و بر جان کسی که دچار بلا شده، سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: با وجود مرزهای لطیف زلف تو، نسیم بهطور ناگهانی خیلی جسور شده است و این باعث شده که دلم بیدلیل ناآرام و پریشان باشد.
هوش مصنوعی: نمیخواهم روزهای پر از غبار و تیرهای را تجربه کنم؛ من روحی دارم که از شراب خالص و بیزحمت، پاکتر است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از افکار و دلبستگیهایی که به خاطر زیباییهای محبوبم دارم، رهایی یابم تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر شعرهای حافظ در حال شادی و سرور است، در حالی که در عمق دل خود، عاشقی خوشصورت و زیبا دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در نهانخانهٔ عِشرت صَنَمی خوش دارم
کز سرِ زلف و رُخَش، نعل در آتش دارم
همین شعر » بیت ۶
دلم از نغمهٔ حافظ به سماع است حزین
در نهان خانهٔ عشرت، صنمی خوش دارم
در نهانخانهٔ عِشرت صَنَمی خوش دارم
کز سرِ زلف و رُخَش، نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و میخواره، به آواز بلند
وین همه منصب از آن حورِ پری وَش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
[...]
بی تو چون طره تو حال مشوش دارم
همچو زلف تو وطن بر سر آتش دارم
بشکر خنده شیرین لب میگون بگشا
که هوای شکر و باده بی غش دارم
پای بر فرق فلک می نهم از روی شرف
[...]
نیست دل اینکه منِ زارِ بلاکش دارم
از تو در سینه خود پارهای آتش دارم
ساقیا جرعه میْ ده که به امید وصال
درکشم چند دل از هجر جفاکش دارم
روکشا جمعیتم را که من سودایی
[...]
روزه بگذشت و هوای می بیغش دارم
از مه عید و شفق نعل در آتش دارم
هرکه بینی خوشی خود طلبد جز من زار
که بدین ناخوشی خویش عجب خوش دارم
خورده ام تیر تو چون آهو از آن بار دگر
[...]
من نه آنم که دل خویش مشوش دارم
هر کجا ناخوشیی هست به او خوش دارم
گر سگان سر آن کوی کبابی طلبند
پاره سازم دل پر خون و بر آتش دارم
چه بلاها که دل زارم از آن مه نکشید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.