گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم
لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم
بار عشقی اکه از آن چرخ به زنهارآمد
کوه دردی ست که بر جان بلاکش دارم
با سر زلف توگوبا شده گستاخ نسیم
بی سبب خاطر مجموع، مشوش دارم
نکند تیره، غبار - ایام مرا
مشربی صاف تر از بادهٔ بی غش دارم
نرود از سر سودا زده تا حشر برون
پیچ و تابی که از طره دلکش دارم
دلم از نغمهٔ حافظ به سماع است حزین
در نهان خانهٔ عشرت، صنمی خوش دارم