گنجور

 
حزین لاهیجی

درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا

دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها

مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد

که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا

ز راه فیض، نتوان دیدهٔ امّید پوشیدن

که باشد کاروان مصر، بوی پیرهن کالا

نکونامان، سر شوریده ای دارم به ننگ اندر

غم آشامان، دل دریاکشی دارم نهنگ آسا

نیاسودم به سر مستی، نیاشفتم به مخموری

به یک حالت سرآوردم، چه در سرّا، چه در ضرّا

تهی دستیم، از سود و زیان ما چه می پرسی؟

درین بازار قلّابی، نه دین داریم و نی دنیا

ز دنیا نفرتی دارم، ز عقبا وحشتی دارم

به این سامان، منم سلطان دارالملک استغنا

تراشد از دل سنگین من بتخانه را آزر

فروزد از شرار من، چراغ دیر را ترسا

به تهمت بوالهوس بر خویش می بندد، نمی داند

که داغ عشق باشد بر جگر چون لاله، مادر زا

سرم از خشک مغزی های زهد آسوده می گردد

به مستی گر دهد ساقی به دستم گردن مینا

به افسونِ لبی، چون نی حزین از خود تهی گشتم

تو آگاهی ز حال بیخودان، یا عالم النّجوا

 
 
 
فرخی سیستانی

بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده

چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا

ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون

[...]

ناصرخسرو

خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا

نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها

چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو

که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا

همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق

[...]

ازرقی هروی

چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا

زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟

چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی

چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا

گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون

[...]

قطران تبریزی

بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا

بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا

ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا

که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا

ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا

نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا

چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه

ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا

گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه