بستم کمر چو عنقا در بی نشانی خویش
بر جا گذاشتم نام، از ناتوانی خویش
چون من کسی مبادا، تنها ز یار و محرم
دل نیست، با که گویم، درد نهانی خویش؟
اشک سبک عنانم صحرانورد وحدت
از شهربند دلها، بردم گرانی خویش
بار گران هستی، از دوش خود فکندیم
جان را کجا توان برد بی یار جانی خویش؟
عهد بهار سست است ای بلبل چمن سیر
گلشن چه طرف بسته، از گل افشانی خویش
تا چند می توان گفت، خونین دلان میازار؟
آن مست، ناز دارد با سرگرانی خویش
شمعی حزین ، نزیبد خاموشیت به محفل
روشن به عالمی کن، آتش زبانی خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش
بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.