گنجور

 
حزین لاهیجی

از ساده رخان در تب و تاب است دل ما

زبن آتش بی دود کباب است دل ما

جا در صدف حوصلهٔ کون و مکان نیست

آن گنج گهر را که خراب است دل ما

یک جذبه ز خورشید جهانگیر تو باید

چون شبنم گل، پا به رکاب است دل ما

ما جزوه کش عقل سیه نامه نگردیم

پیغمبر عشقیم و کتاب است دل ما

پیداست که در کان گهر نرخ خزف چیست

با داغ غمت، در چه حساب است دل ما؟

آیینه صفت، گرچه بود، صبح تجلی

چون درنگری، پردهٔ خواب است دل ما

ما بی خبران بادیه پیمای خیالیم

دریا کش یک دشت سراب است دل ما

بگشا به شکر خندهٔ رنگین، لب میگون

کز لعل تو در آتش و آب است دل ما

یوسف صفتان چاره ز آیینه ندارند

بستان که به بازار تو باب است دل ما

زین شعله صفیران که قفس زادهٔ عشقند

از آه حزین تو، کباب است دل ما

 
 
 
صائب تبریزی

در قلزم می همچو حباب است دل ما

از خانه به دوشان شراب است دل ما

موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما

چون برگ خزان پا به رکاب است دل ما

سطری است ز پیشانی ما راز دو عالم

[...]

بیدل دهلوی

آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

چون د‌اغ جنون شعله نقاب است دل ما

عمری‌ست‌که چون آینه در بزم خیالت

حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما

ماییم و همین موج فریب نفسی چند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
قصاب کاشانی

در خون جگر همچو حباب است دل ما

از نیم نفس آه خراب است دل ما

ما تاب تف شعله رخسار نداریم

از یک نگه گرم کباب است دل ما

تا از نظر مرحمت یار فتادیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه