تابی به سر زلف زد و طرّه به خم داد
اسباب پریشانی ما دست به هم داد
ناقوس صنم خانهٔ دل ناله برآورد
چاک عجبی سر به گریبان حرم داد
حسرت شکن ذائقه اشکی ست گلوسوز
نو بادهٔ شیرین، مزهٔ نخل الم داد
فریاد که زاد سفر از خویش ندارم
مطرب ره دوری زد و ساقی می کم داد
عشق است گر افکنده به دل لنگر تمکین
گردون ز گران سنگی این بار، شکم داد
از زهرهٔ شیر آب خورد بیشهٔ معنی
آسان نتوان عرصه به یکران قلم داد
دارایی عشق است که از کلک و دواتم
درکشور پرشور سخن، طبل و علم داد
مژگان تو گرد از دو جهان خواست برآرد
دامان به میان برزد و فرمان به ستم داد
هرگه که به یاد دهنت غنچه نشستم
اندیشه مرا سر به بیابان عدم داد
چون شمع ز هجران تو در آتش و آبم
برقی به رگ و ریشه زد و دیده به نم داد
بر عشق در دیر و حرم هر دو گشوده ست
مشرب به زبانم صمد و دل به صنم داد
غفلت زده عالم آب است چو ماهی
آن را که غلط بخشی ایام، درم داد
پرگشت حزین ازگهرم جیب دو عالم
خجلت قلم من، به رگ ابر کرم داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها توصیفاتی از عشق و دلباختگی هستند. شاعر با تصاویری زیبا و نمادین، احساسات عمیق خود را بیان میکند. زلف معشوق که به طور خاصی خم شده، باعث پریشانی دل شاعر شده و یادآور نالههایی است که از دل عاشق برمیخیزد. او به حسرت و درد ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که باده شیرین عشق دیگر برایش بیمزه شده است. همچنین، شاعر احساس میکند که در سفری دور از خویشتن قرار دارد و هر بار که به یاد معشوق میافتد، غصه و اندوهی عمیق به سراغش میآید. او در نهایت نتیجه میگیرد که عشق حقیقتی گرانبهاست که در کلام و شعرش نمایان میشود. شاعر به کنایه میگوید که به خاطر غفلت از عشق، مانند ماهی در آب گرفتار شده و احساس شرم و خجالت میکند. این اشعار در نهایت پیامی از عشق، درد و زیبایی را به خواننده منتقل میکنند.
هوش مصنوعی: او با حرکتی زیبا موهایش را به دقت تاب داد و طرهای از آن را بهگونهای پیچانید که باعث به وجود آمدن حالتی پریشان و گیجکننده در دل ما شد.
هوش مصنوعی: صدای ناقوس معبد دل به شور و ناله درآمد و چاکهای عجیبی در گلو به وجود آمد، گویی که حرم با سر به گریبان فرو رفته است.
هوش مصنوعی: حسرتی که به دل داریم، مانند اشکی است که برای نشتن غمها نمایان میشود. بادهای تازه و شیرین مانند شهد نخل، طعم خوشی را به ما میدهد.
هوش مصنوعی: منصدای بلندی برآوردم که از خودم چیز با ارزش و خاصی ندارم. موسیقیدان راهی دور را پیمود و نوشیدنی کمی به من داد.
هوش مصنوعی: عشق، حالتی است که اگر در دل انسان نشسته باشد، میتواند او را از هر گونه مانع و سختی آزاد کند. در این دنیا، با وجود وزن و فشارهای سنگین، همچنان انسان میتواند با عشق، به راحتی زندگی کند.
هوش مصنوعی: از شیر آب، زهره (مروارید) برداشت و در نتیجه، معنی جنگل را نمیتوان به سادگی در یک قلمرو مشخص بیان کرد.
هوش مصنوعی: عشق ثروتی است که با قلم و جوهر، در سرزمین پرشور کلام، با نواختن طبل و در دست گرفتن پرچم به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: چشمهای تو زیبا و شگفتانگیز هستند، به طوری که از هر دو جهان خواسته میشود که آنها را ببیند. با زیبایی خود دنیا را تحت تأثیر قرار میدهی و احساس میکنی که بر همه چیز تسلط داری.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد لبهای تو نشستم، افکارم مرا به دنیای عدم و بیوجودی برد.
هوش مصنوعی: از غم دوری تو مانند شمع در شعله و آب سوزان هستم. برقی در قلب و جانم زده و اشکی از چشمانم جاری شده است.
هوش مصنوعی: در هر دو مکان مقدس و محبوب، عشق آزادانه جاری است. به زبان من، خداوند است و دل من را به محبوب سپردهام.
هوش مصنوعی: آدمی که در غفلت و بیخبری به سر میبرد، مانند ماهیای است که در آب زندگی میکند. این فرد که زمان را به اشتباه میگذراند، از ارزش زمان و زندگی خود بیخبر است.
هوش مصنوعی: حزین، از نیکواییهای خود بازگشته و از اینکه دنیا و آخرت را به خاطر ناتوانی در بیان احساساتش شرمنده کرده، احساس خجالت میکند. در این بین، وجودش به مانند باران رحمت، محبت و نیکوکاری را در دلها میپاشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.