بزمی که مست ناز مرا جلوه گاه بود
بادام چشم، نقل شراب نگاه بود
مأوای حادثات، شبستان زندگی ست
فانوس شمع ما نفس صبحگاه بود
مفتی ناز، کرد جفا را چرا حلال؟
در ملّتی که شکوهٔ عاشق گناه بود
صحبت میان حسن و محبّت چنین خوش است
با ما نگاه گرم تو برق و گیاه بود
روشن نگشت چشم حزین از جمال تو
روزش تمام چون شب زلفت سیاه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.