گنجور

 
حزین لاهیجی

روی تو به خورشید فلک نور فروشد

زلف تو به بختم، شب دیجور فروشد

هر شب به خیال مژه ات چشم من از اشک

الماس به زخم دل ناسور فروشد

جنس ارنی مایهٔ آن شد که تجلّی

نازی به خریدار سر طور فروشد

یارب چه شود ساقی اگر زان لب جان بخش

یک قطره به کام دل رنجور فروشد؟

هر قطره که از خون حزین ریخت به میدان

عشق تو به نرخ می منصور فروشد