شمارهٔ ۲۵۷
الهی به قربان سرگشتگانت
سرم خاک پای خراباتیانت
دل غچه تنگ از لب لاله رنگت
گل، آتش به جان ا ازا رخ ارغوانت
قضا تیغی از غمزهٔ جان شکارت
قدر تیری از ابروی شخ کمانت
جبین جهان بر زمین نیازت
سر سروران خاک سرو روانت
به هم بر زدم بی تو دیر و حرم را
ندانم کجایی که جویم نشانت
ز سرگشتگانت، زمین نقش پایی
فلک گرد واماندهٔ کاروانت
شب قدر باشد دل عاشقان را
سواد سر زلف عنبر فشانت
خروش از نهاد هزاران برآرد
خروشی که خیزد ز زاغ کمانت
اگر باده نبود، بده شعله ساقی
چرا نیست پروای لب تشنگانت؟
به برگ گلی، شادگردان دلم را
منم عندلیب کهن آشیانت
به راز فقیران شب زنده دارت
به سوز وگداز دل عاشقانت
به جان حبیبت، به سرّ خلیلت
به جاه شعیبت، به عز شبانت
به زنّار بندان، به تسبیح خوانان
به آیین رهبان، به دیر مغانت
که بر لب چشانی حزین را به مستی
یکی رشحه از جام دردی کشانت
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...