گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

مژگان سرکشت، رگ جان ها گرفته است

بنگر که دست فتنه چه بالا گرفته است

گاهی کشم سری به گریبان خویشتن

از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است

آشوب محشریست، دلش نام کردهام

این قطره ای که شورش دریا گرفته است

نامی ست بی نشان که به آن فخر می کنند

این هستیی که شهرت عنقا گرفته است

تنگ است اگر به غمکدهٔ شهر جا، حزین

از دست ما، که دامن صحرا گرفته است؟

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کلیم

ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است

دستم عصا ز گردن مینا گرفته است

کلک قضا مداد خط سرنوشت ما

گوئی ز درد آتش سودا گرفته است

این نه صدف ز گوهر آسودگی تهی است

[...]

صائب تبریزی

این گردباد نیست که بالا گرفته است

از خود رمیده‌ای است که صحرا گرفته است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

چشمش همین نه دین و دل از ما گرفته است

جز خویش هر چه دیده در این جا گرفته است

دیگر کشد سر از بغل حکم آسمان

دیوانه ای که دامن صحرا گرفته است

اکثر ز سیر خویشتنش روی داده است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه