گنجور

 
حزین لاهیجی

گرچه پیمانه ی می مشرق نور دگر است

باده را در گل رخسار، ظهور دگر است

دل مشتاق و زبانِ اَرَنی گوی کجاست؟

ور نه هر سنگ درین بادیه طور دگر است

هرکه را کشور دل ملک سلیمانی شد

در نظر هر دو جهان، دیدهٔ مور دگر است

چه عجب گر رود از نالهٔ من کوه ز جا

بر لبم زمزمه ی عشق، زبور دگر است

نمک عشق به داغ تو حلال است حزین

که نمکدان سخن را ز تو شور دگر است