دیده تا بر هم زدم سامان باغ از دست رفت
ذوق مستی داشتم چون گل، ایاغ از دست رفت
پای در دامان کشیدم شد گریبانگیر، عشق
رفتم از دنبال دل، کنج فراغ از دست رفت
رنگ مطلب ریختن خاکسترم بر باد داد
بویی از گلزار می جستم، دماغ از دست رفت
تا سرآمد کوچه راه عمر، پا ازکار ماند
بس که سودم کف به هم ز افسوس، داغ از دست رفت
عزم کویش داشتم، دانش به حیرانی کشید
کوچه راهی طی نکردیم و سراغ از دست رفت
زیر گردون بود ازمی بزم ما روشن حزین
در شبستانی به این ظلمت، چراغ از دست رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوهر دل گم شد و وقت فراغ از دست رفت
پیش پای خود ندیدیم و چراغ از دست رفت
سوختم از درد و داغش بیش از این طاقت نماند
من بدرد از پا فتادم دل بداغ از دست رفت
میرود دوران گل چون باد ساقی فکر چیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.