گنجور

 
حزین لاهیجی

نخواهد برد از ما صرف‌های خصم عنید ما

جبین از خون قاتل سرخ می‌سازد شهید ما

به گوش نغمه سنجان چمن بیگانه می‌آید

برون از پرده دل چون فتد گفت و شنید ما

ثمر در عالم انصاف ازین بهتر نمی‌باشد

تن آزادگان می‌پرورد در سایه، بید ما

مغانی باده ریزد، خانقاهی می به دور آرد

اگر پیر خرابات مغان گردد مرید ما

سیه‌روزی ما را اعتباری نیست چندانی

به بازی جامه را در نیل زد، بخت سفید ما

بیا گر مرد ساز و سوز عشقی ناله‌ای بشنو

که آتش می‌زند در خشک و تر، طرز نشید ما

گشاد کار خود را دیده‌ام در عشق و رسوایی

حزین ، از سینهٔ چاک است درگاه امید ما