از چاک سینه چون جرس آوا برآورم
تا شهریان عقل به صحرا برآورم
کشتی دل فسرده به خشکی فکنده است
این قطره را فشرده و دریا برآورم
تا کار داغ عشق به سامان کنم تمام
چون شمع ز آستین ید طولا برآورم
نقد است نسیه های جهان پیش عارفان
امروز سر ز روزن فردا برآورم
احرام کوی دوست به پاکان میسر است
غسلی به خون دل، شفق آسا برآورم
قد خمیده، ناخن تدبیر عقده هاست
خار شکسته، با مژه از پا برآورم
مستی روا به معتکف خانقاه نیست
از رهن باده، دلق و مصلا برآورم
رهبان نیم، به سر چه کشم طیلسان شب؟
چون صبح، سر ز دلق مطرا برآورم
کو جذبه ای که از تپش خویش بال و پر
چون نیم بسمل، از همه اعضا برآورم
آشفته حال را سخن آشفته خوشتر است
دیوان دل خوش است، مجزا برآورم
سودای زلف، خانه خدای دلم شده ست
از کعبه بهتر آن که چلیپا برآورم
در بوتهٔ گداز نهم حرص و آز را
دودی ز آه سرد تمنا برآورم
کیخسروم چه زنده به گور جهان بود؟
سر زین نهفته دخمهٔ خضرا برآورم
بخت جوان نسازد با عجز کودکی
چون صبح شیرخواره، ثنایا برآورم
خفاش جهل عربده بنیاد کرده است
چون آفتاب تیغ به هیجا برآورم
آزرده است بس که دل از نقش آب و گل
دست ار دهد که دست به یغما برآورم
زین نقش هرزه، ساده کنم لوح جزو و کل
هر صورتی بود ، ز هیولا برآورم
ملک حوادث است به یغماییان حلال
گرد از نهاد مرکز غبرا برآورم
نصرت یدک بود علم کاویانیم
از نخل آه، رایت علیا برآورم
جان را ز چار میخ طبایع کنم رها
جبریل رابه عرش معلا برآورم
تا کی توان نهفت غم عشق را به دل؟
این آتش از شکنجهٔ خارا برآورم
خال لبی کجاست که از ذوق دعوتش
گلبانگ یا بلالِ آرحْنا برآورم؟
ای نازنین صنم به هوای تو سوختم
نبود عجب چو شعله، که غوغا برآورم
بفشان به صبر دامن ناز اوا کرشمه ای
تا شور محشر از دل شیدا برآورم
بگشا دهان چو غنچه به رنگین تبسمی
تا کام از آن لبان شکرخا برآورم
گویند اگر ز لطف تو، گردم زبان شکر
پرسند اگرزجورتو، حاشا برآورم
چون آفتاب، تیغ به فرقم اگر کشی
گردن نهم، زبان به اطعنا برآورم
دامن کشان اگر گذری بر مزار من
دستی زدل به عرض تمنا برآورم
گر دم زنم ز آتش جانسوز دوستی
آه از نهاد مؤمن و ترسا برآورم
حرف شب فراق اگر سرکنم چو شمع
دود از زبان خامه ی انشا برآورم
طوفان کنم ز دیده به درگاه مصطفی
دریا ز خاک یثرب و بطحا برآورم
از شش جهت ندا بک یا سید الرسل؟
بپذیر اگر خروش اغثنا برآورم
پای مجرّدان کشم از قید آب و گل
تحت الثری به اوج ثریا برآورم
عقل شریف در خور نفس خسیس نیست
چون اسم اعظمش ز معمّا برآورم
نفس یهود دشمن انفاس عیسویست
انجیل را ز دیر سکوبا برآورم
نور نظر ز طرّهٔ شب تیرگی گرفت
خورشیدرابه طلعت غرا برآورم
خوناب دل به جام سفالین زلال نیست
این دردی از شراب مهنّا برآورم
تا کی عزیز مصر به کنعان جفا کشد؟
یوسف ز حبس دار یهودا برآورم
آغشته در بخار دمن، نفخه ی یمن
این بوی گل زنکبت نکبا برآورم
شمس الضّحیٰ ز وادی مغرب علم کشید
شمّاس را ز صوم عذارا برآورم
هین سبطیان صلا که به اعجاز موسوی
سیل ازمسام صخرهٔ صمّا برآورم
خورشید سر ز شرم به جیب سحرکشد
از آستین اگر ید بیضا برآورم
جان بخش نغمه ای زنم از طبع پاک جیب
روح اللّهی ز مریم عذرا برآورم
حوری وشان ز خلوت مینو مثال دل
در حله های سندس و خارا برآورم
عنوان طرازنامه شوم چون ز نام تو
ازجیب خامه، عنبرسا را برآورم
خاکم سرشته است به آب ولای تو
تا باشدم نفس به تولّا برآورم
داغ غلامیت که بود بر جبین مرا
مهر مسلّمی ست که فردا برآورم
چشم حزین خسته به انعام عام توست
زین بحر فیض، کام تمنّا برآورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبان شعری و استعارههای زیبا، احساسات عمیق خود را درباره عشق، معرفت و دردهای درونی بیان میکند. او از تلاش برای رهایی از محدودیتهای دنیوی و جستجوی حقیقت و نزدیکی به دوست سخن میگوید. تصاویری از عشق، آتش، و تمنا به کار میرود و شاعر میکوشد تا با بیان خواستههای روحی و عاطفیاش، خود را از حالتی ساکن به حالت پویا و الهی برساند. در نهایت، او بر این باور است که با عشق و معرفت میتوان به سطوح بالاتری از وجود دست یافت و به حالات قدسی نزدیک شد.
هوش مصنوعی: از دل خود همچون صدای زنگی آواز میزنم تا مردان خرد و عقل را به دشت و بیابان بکشانم.
هوش مصنوعی: دل شکستۀ من مثل کشتیای است که به خشکی افتاده و این قطره اشک را که در خود فشردهام، به دریا پرتاب خواهم کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه عشق را به سرانجام برسانم، همه چیز را به دوش میکشم و مانند شمعی از آستینم نور میتابانم.
هوش مصنوعی: امروز عارفان میدانند که نعمتهای این دنیا تنها به صورت قرضی و موقتی هستند. من هم در آینده به دنبال آن هستم که از این دنیای گذرا و فانی برداشتهایی واقعی و دائمی داشته باشم.
هوش مصنوعی: تنها پاکان میتوانند وارد محفل دوست شوند. من هم برای ورود به این فضا، دل خود را به خون میزنم و با دلی سرشار از عشق و اشک، خود را آماده میکنم.
هوش مصنوعی: قدی خمیده، نشانهای از سختیها و چالشهایی است که با تدبیر و تلاش میتوان بر آنها غلبه کرد. زخمهای ناشی از مشکلات، با زیبایی و عزم قوی از بین میروند.
هوش مصنوعی: مستی و شیدایی در مکانهای عبادت و زهد جایی ندارد؛ من برای دوری از شراب و نشئگی، دلق (لباس عابدانه) و محل نماز را کنار میگذارم.
هوش مصنوعی: من نیمهراه هستم، پس در این شب تار چه بار سنگینی بر دوش کشم؟ وقتی صبح شود، با کمر بسته و سر بلند از این لباس کهنه و بیفایده خارج میشوم.
هوش مصنوعی: میخواهم نیرویی بیابم که با شدت خود، همانند پرندهای که زخمی شده، مرا از تمام وجودم بلند کند و به پرواز درآورد.
هوش مصنوعی: برای افرادی که در دل دچار آشفتگی هستند، صحبت کردن به گونهای آشفته و غیرمنظم، بسیار جذابتر و دلنشینتر به نظر میرسد. من هم میخواهم از احساسات و عواطف خودم به طور روشن و متمایز صحبت کنم.
هوش مصنوعی: هوس و آرزوی زیبایی زلف محبوب، برای دل من به اندازهای ارزشمند شده که از کعبه هم بهتر است. بهتر است که من نمادی از عشق را برپا کنم.
هوش مصنوعی: من حرص و آز را در آتشِ نابودی میگذارم و با دلی پر از خواسته، دودی از آه سرد به وجود میآورم.
هوش مصنوعی: کیخسرو چه کسی است که در زیر خاک جهان وجود داشته باشد؟ من سر از آن مکان پنهانی که در دل سبز است، بیرون میآورم.
هوش مصنوعی: اگر جوانی شایسته باشد، نباید مانند یک کودک ناتوان و عاجز عمل کند. چون مانند صبحی که شیرخوارهای در آن دم به دنیا آمده، میخواهم پند و اندرزهایی را بیان کنم.
هوش مصنوعی: خفاشی که به جهل و نادانی خود مغرور شده، مانند خورشید میدرخشد و من آمادهام تا با قدرت و روشنایی به او پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: دل از ظلمت و درد زندگی به ستوه آمده و آنقدر خستهام که اگر فرصتی پیدا کنم، میخواهم همه چیز را رها کرده و به سوی آزادی بروم.
هوش مصنوعی: از این طرح بیاساس، لوحی را ساده میکنم که شامل همه اشکال و صور است، و از ماده اولیهای بر میآورم.
هوش مصنوعی: پادشاهی حوادث به دستان کسی است که میتواند آن را مدیریت کند؛ من به هر دشواری که در زندگیام وجود دارد، میتوانم غلبه کنم و از مرکز مشکلات خود فرار کنم.
هوش مصنوعی: من با یاری و کمک تو، قدرت و علم خود را از درخت بلند و تنومند به دست میآورم و به یاری خدا پرچم بزرگ و آسمانی را به اهتزاز درمیآورم.
هوش مصنوعی: جان خود را از چهار میخ طبیعت آزاد میکنم و جبرئیل را به عرش اعلی میبرم.
هوش مصنوعی: تا کی میتوانم غم عشق را در دل خود پنهان کنم؟ این آتش را از درد و رنجی که متحمل میشوم، آزاد میکنم.
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که با زیبایی و دلانگیزیاش، باعث شود تا سرود خوشی و شادمانی نغمهسرایی کنم؟
هوش مصنوعی: ای محبوب عزیزم، به خاطر عشق تو جانم را سوزاندهام. جای تعجب نیست اگر مانند شعلهای آتشین، سر و صدایی به پا کنم.
هوش مصنوعی: به آرامی و با صبر، زیبایی خود را نشان بده؛ چرا که میخواهم از دل عاشق، شوری مانند روز قیامت برآورم.
هوش مصنوعی: بیا دهانت را مانند غنچهای که به لبخند زیبا شکفته شده، باز کن تا من از آن لبان شیرینت بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: میگویند اگر از محبت تو زبانم شیرین شود، اگر از خشم تو سخن بگویم، هرگز حاشا نمیکنم.
هوش مصنوعی: اگر مانند آفتاب، تیغ را به فرق من بزنید، من گردن خود را پایین میآورم و زبانم را به اطاعت شما دراز میکنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی با دامن کشان از کنار مزار من بگذرد، آرزو میکنم که دستی از دل به سوی آن بلند کند و درخواست کند.
هوش مصنوعی: اگر دربارهٔ آتش سوزان دوستی صحبت کنم، آهی از دل مؤمن و غیر مؤمن بلند میکنم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره غم جدایی حرف بزنم، مانند شمعی خواهم بود که از زبانم دود برمیخیزد و این احساس را با قلمم به تصویر میکشم.
هوش مصنوعی: با اشکهای ندامت و دعا به درگاه پیامبر خدا میروم و از دل سرزمینهای مقدس یثرب و بطحا جویبارهای رحمت و برکت را به وجود میآورم.
هوش مصنوعی: از همه سو صدایی به خدای پیامبران برمیخیزد، اگر دردمندانه فریاد کمک کنم، تو را میپذیری؟
هوش مصنوعی: من از محدودیتهای دنیای مادی و زمینی رها میشوم و خود را به ارتفاعات بلند و آسمانی میبرم.
هوش مصنوعی: عقل والا و nobility در شان نفس پست و بیارزش نیست، زیرا وقتی اسم بزرگ و مهمش را از راز و ابهام بردارم، به وضوح روشن میشود.
هوش مصنوعی: نفس یهود، دشمن جان عیسوی است و من میخواهم انجیل را از دیر جمعآوری کنم.
هوش مصنوعی: خورشید را با زیبایی خیرهکنندهاش از تاریکی شب آزاد میکنم و نور چشمانم به آن جان میبخشد.
هوش مصنوعی: دل من دردی عمیق دارد که نمیتوانم آن را در جام شفاف و زیبا نشان دهم. این عذاب و اندوه ناشی از شرابی خاص است که در من تأثیر گذاشته و به نوعی احساساتی را در من برانگیخته است.
هوش مصنوعی: به چه زمانی میخواهد عزیز مصر به کنعان ظلم و بیمهری کند؟ من یوسف را از زندان یهودا آزاد خواهم کرد.
هوش مصنوعی: در بخار دمنوش، بویی به مشام میرسد که یادآور عطر گلهاست. این بوی خوش من را به یاد سرزمین یمن میاندازد و میخواهم از آن بگویم.
هوش مصنوعی: خورشیدتابان از دشت تاریکی علم را بیرون کشید، تا از دامن عذاری به سوی روشنایی بیافرینم.
هوش مصنوعی: فریاد کنید ای فرزندان یعقوب، من با قدرت و اعجاز موسی میتوانم سیلی را از دل صخرهای سخت به راه اندازم.
هوش مصنوعی: اگر من معجزهای بزرگ و شگفتآور مثل ید بیضا (دست موسى) را نمایان کنم، خورشید هم از شرم خود را به آستین سحر خواهد کشید.
هوش مصنوعی: من آهنگی جانبخش ایجاد میکنم که از روح پاک و الهی مریم مقدس برمیخیزد.
هوش مصنوعی: من زیباییهای بهشتی را از پشت پردههای مینو مشاهده میکنم و دل را در لباسهای نرم و گرانبها همچون چمن و ابریشم به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر نام تو، به اندازهای که بخواهم ستایش کنم، از قلمم عطر خوشی برمیآورم.
هوش مصنوعی: من از خاکی ساخته شدهام که به آب محبت و ولایت تو آمیخته است، تا با هر نفس، عشق به تو را ابراز کنم.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که عشق و وابستگی به معشوق در دل من همچون نشانی پایدار و عمیق است. این درد یا غم ناشی از این وابستگی، بهگونهای است که من با آن زندگی میکنم و در آینده نیز بر آن استوار خواهم بود.
هوش مصنوعی: چشمان غمگین و خستهام به رحمت و بخشش تو امیدوار است. از این دریا پر از نعمت، آرزوهایم را برآورده کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
وز صور آه بر فلک آوا برآورم
چون طیلسان چرخ مطرا شود به صبح
من رخ به آب دیده مطرا برآورم
بر کوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.