گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هاتف اصفهانی

محیط مروت که جوید نقاب

ز رشک ضمیرش رخ آفتاب

سپهر فتوت محمدحسین

جهان کرم‌خان والا جناب

امیری که گردنکشان را بود

ز طوق غلامیش زیب رقاب

دلیری که دارد ز سر پنجه‌اش

همه گر بود شیر چرخ اضطراب

سواری که زیبد ز چرخش سمند

ز خورشید زین و ز مه نو رکاب

جوادی که در خشک سال کرم

ز جودش خورد کشت آمال آب

کریمی که از لطفش آباد گشت

به هر جا دلی بود از غم خراب

ز چنگال شهباز نیروش چرخ

زبون چون کبوتر به چنگ عقاب

قضا خیمهٔ دولتش چون فراخت

به مسمار تایید بستش طناب

کند تا بدان در یکتا قرین

ثمین گوهری کرد بخت انتخاب

به سلکی یکی گوهر ناب بود

بدو باز پیوست دری خوشاب

به محجوبه‌ای یار شد کز عفاف

ز مهرند حجاب او در حجاب

کرامت شعار و سعادت دثار

طهارت جهان و خدارت نقاب

مکارم نهاد و اکابر نژاد

معلی نسب فاطمی انتساب

ز رشکش پری زادمی محتجب

ز شرمش ملک را ز خلق احتجاب

ز تاثیر این سور، گردون پیر

دگر باره آمد به عهد شباب

یکی محفل عیش آراست چرخ

که شب‌ها نشد چشم انجم به خواب

همی ریخت کیوان به رسم نثار

ز درج ثوابت گهرهای ناب

پی خطبه برجیس محفل طراز

همی خطبه خواندی به فصل‌الخطاب

کمربسته بهرام مجمر به دست

همی عود کردی بر آتش مذاب

فروزان ز می ساقی مهرچهر

به گردش در آورده جام شراب

نوازنده ناهید رقصان به کف

دف و بربط و چنگ و عود و رباب

ستاده سطرلاب در دست پیر

همی جست طالع پی فتح باب

مه آمیخت در جام شیر و شکر

بیاراست زان سفرهٔ ماهتاب

معنبر سحاب و معطر شمال

از آن گل فرو ریخت وز آن گلاب

پریزادگان در هوا از نشاط

رسن باز با ریسمان شهاب

به عشرت همه روز پیر و جوان

به عیش و طرب روز و شب شیخ و شاب

رخ دوستان لعلی از ناب می

دل دشمنانشان بر آتش کباب

زمین مانده از آسمان در شگفت

نعم ان هذالشیئی عجاب

همیشه بود تا به بزم جهان

زمین را درنگ و فلک را شتاب

شتابد به بزمش سرور و در آن

درنگ آورد تا به یوم‌الحساب

به کام دل دوستان جاودان

بماناد و باد این دعا مستجاب

غرض آن دو فرخنده اختر شدند

چو از وصل هم خرم و کامیاب

پی سال تاریخ هاتف ز شوق

رقم زد: به مه شد قرین آفتاب