آمد هزار تیر تو بر جسم چاک چاک
یک تیر شد خطا و شدم باعث هلاک
گر یار یاورم بوَد، از آسمان چه بیم؟
گر دوست مهربان بوَد از دشمنان چه باک؟
اشکم ز بیم هجر تو هر روز تا سمک
آهم ز دست خوی تو هر شام تا سماک
بازش مگر حیات دهد لطف شهریار
اکنون که گشت رشحه ز جور فلک هلاک
محمود پادشاه که در روزگار او
از نوک ناوکش شده خفتان چرخ چاک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان درد و رنج خود ناشی از جدایی و هجران میپردازد. او از تیرهایی که به جسمش اصابت کردهاند صحبت میکند و اینکه حتی یکی از آن تیرها باعث هلاکت او شده است. شاعر به دوستان و یارانی که میتوانند کمک کننده باشند اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که اگر یار او در کنار باشد، از هیچ خطری هراسی نخواهد داشت. احساس او از جدایی با اشک و آه همراه است و انتظار دارد که لطف و رحمت خداوند بتواند او را از این وضعیت نجات دهد. در نهایت، او به محمود پادشاه اشاره میکند و میگوید که در زمان او، سختیها و مشکلات زندگی بسیار زیاد شده است.
هوش مصنوعی: هزار تیر تو بر بدن مجروح من آمد، اما تنها یک تیر به خطا رفت و باعث نابودی من شد.
هوش مصنوعی: اگر دوست و یار من همراهم باشد، از آسمان و مشکلات چه ترسی خواهم داشت؟ اگر دوستی مهربان در کنارم باشد، از دشمنان و خطرها چه نگرانیای میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر دوری تو گریه میکنم و هر شب آهی سر میزنم که از شدت ناراحتی ناشی از غیبت تو است.
هوش مصنوعی: شاید با لطف پادشاه دوباره زندگی به من برگردد، اکنون که آثار ظلم روزگار به مرگ من نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: محمود پادشاه در زمانی که به قدرت رسید، برتری و اقتدار خود را نشان داد و از قدرت سلاحش برای ایجاد آرامش و نظم در کشور استفاده کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمس دین و دولت ، ای صدر شرق و غرب
ای از همه خصال بدی گوهر تو پاک
احباب را ز مایدهٔ جود تو حیات
حساد را ز صاعقهٔ سهم تو هلاک
از عزم نافذ تو ربوده نفاذ باد
[...]
دردا! که شد سلاله خاتون به زیر خاک
در حضرت خدای جهان برد جان پاک
بر ما گر اعتراض کند مدّعی چه باک
بر آستانِ دوست مقیمیم هم چو خاک
عین الیقین معاینه می بین و دور باش
هم چون من از وساوسِ تشبیه و اشتکاک
چنگال در مزن به گریبانِ ما گریز
[...]
رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه چاک
با دولت غم تو ز فکر جهان چه باک؟
بی باک می رود دل ما در ره فنا
چون شوق غالبست، چه اندیشه از هلاک؟
جان مست حیرتست، که حسنیست دلفریب
[...]
دل خون و جان فگار و جگرریش و سینه چاک
هم خود بگوی چون نکشم آه دردناک
بیمار پرسیی بکن ای یار مهربان
کافتاده ام ز هجر تو در بستر هلاک
آلوده کرد دامنم از خون دل سرشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.