گنجور

حاشیه‌گذاری‌های نگار شرفی

نگار شرفی


نگار شرفی در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۰۲ در پاسخ به کامران ایازی دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۴:

پس اساسا متوجه معنای اثر نشدید. بیت «یک شعله‌ی شوخ است...» به این معناست که خداوند جلوه‌های گوناگون دارد، گاه در هیئت شعله‌ای درون بته‌ای در کوه طور با موسی حرف‌ می‌زند و گاه در هیئت آدمیزادی مثل منصور حلاج بر سر دار می‌رود. 

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

آیینه اسکندر:
در شهر اسکندریه (که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمال شرقی«فارس» که جزیره ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» بنا شده بود. این بنای مشهور، سرآمد فانوس های دریای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود. برفراز آن آیینه ای قرار داشت به نام آیینه ی اسکندری که تا زمان ولیدبن عبدالملک پای دار و پابرجا بود. بعدها به مناسبت این که بنای این شهر به اسکندر منسوب شد، آن بنا و مناره به نام آیینه ی اسکندری منتسب گشت. بنا بر افسانه ها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ، این مناره را بنا کرد، آیینه ای از حکمت و طلسم ساخت و برآن مناره نهاد، و دیده بانانی معین کرد تا هنگام حمله ی دشمن، لشکر اسکندر را آگاه سازند. او با این تدبیر، دوباره، سپاه فرنگ را شکست داد. بار سوم دیده بانان غفلت کردند، اهل فرنگ آمدند، شهر اسکندریه را خراب کردند و آن آیینه را به دریا انداختند. هنگامی که اسکندر با خبر شد، آیینه را از دریا برآورد و دوباره بر سر مناره نصب کرد. برهان قاطع نصب و بنای مجدد آیینه را به ارسطو نسبت داده است. بسیاری از روایت ها و از آن جمله، اسکندرنامه ها، اساساً اختراع و پیدایش آیینه را به اسکندر نسبت می دهند. اصطلاح آیینه ی اسکندر، به اشعار بزرگان ادبیات نیز راه یافته:من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار اگر می گیرد این آتش زمانی، ور نمی گیرد.

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

روفیا، حافظ در خیلی از اشعارش به فانی بودن و گذرا بوند همه چیز اشاره میکنه. ولی در این غزل بخصوص من هیچ شواهدی دال بر اینکه منظور او از اهریمن گذر زمان است نمیبینم. و همچنین هیچ اشاره ای هم به مبحث مورد علاقه حافظ که فناپذیری باشه دیده نمیشه. منظور چیز دیگری بوده

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

علی، چرا راه دور میرید؟ قسمت سیاه رنگ پایینی گل لاله داغ لاله نامیده شده و اینجا هم حافظ به همین مطلب اشاره کرده

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

منظور علیرضا بود نه امین کیخا

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

امین کیخا, در بیت مذکور حافظ میگوید کارش به جایی رسیده که با وقایع طبیعی راز میگوید. منظور از برق لامع رعد و برق است.

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

یغما, سیاه به معنی برده و غلام هم هست. آیا در بیت سوم منظور از سیاه همین نوکر و غلام نیست؟ یعنی خوشا به سعادت نوکری که دایم با فرخ همراه هست.

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

آرینا, کی گفته که هر کس اجازه داره هر تفسیری دلش بخواد از اشعار حافظ بکنه؟ تنها در صورتی یک تفسیر خاص مجاز و موجه هست که با کلیه روحیات و عقایدی که حافظ مکررا در اشعارش به نمایش گذاشته، و همچنین با ساختار زبانی و ادبی شعر و مضمون بقیه مصرعهای آن شعر بخصوص سازگار باشه. در غیر این صورت میشه هتک حرمت شاعر، خصوصا اگر تفسیر شما مستقیما با روحیات و عقاید شاعر در تضاد باشه. این تفسیری که شما ذکر کردی با استفاده ای که حافظ مکررا از مفهوم رندی در اشعارش میکنه در تضاد هست.

 

نگار شرفی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:

روفیا، به نظرم از بیت مذکور میشه درک کرد که انقدر رخ یار زیبا و بی نقصه که اگر انعکاس رخ عاشق در آن بیفته به شکل یه خال سیاه ناچیز روی صورت یار دیده میشه. انقدر زیبایی یار عظیم هست که کل صورت معشوق در مقابل اون به منزله یک خال بیش نیست. و انقدر عاشق در معشوق غرق هست که خود را به عنوان جزئی از کلیت او میبینه. حافظ خال مشکین رو به عنوان یه چیز بد و زشت نمیبینه در اشعارش و در نتیجه تفسیر شما نمیتونه درست باشه