خمش
خمش در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۶ - غالب شدن حیلهٔ روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه:
یک بیت بعد ازین بیت جا مانده که در شرح مثنوی گولپینارلی خوندم :
یک ترش در شهر ما اکنون نماند
چونکه شیرین خسروان را برنشاند
خمش در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
سلام ، بیت آخر ( صورتی بشنیده ) هستش ، در مصرع به اشتباه نوشته شده ( بنشینده ) که معنی نمیده
خمش در ۲ سال قبل، پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۶ - جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود:
جا داره این نکته اضافه بشه که در تفکرات مولانا ، علم مدرسه و تدریس اون جایی نداره و بقول خودش اون علم عاریتی هستش و اعتباری نداره ، برای همین در شعر بالا مفهوم همین معنی گنجانده شده . اینکه اون ساحران علمی که دارند در سحر و جادو عاریتی هستش و برای همین اعتباری نداره . اون علمی اعتبار داره که از طرف خدا باشه و اون علم غیر قابل ابطال و غیر قابل شک و تردید هست ، یقین محض
خمش در ۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین:
در بیت ۵۲ تا ۵۴ مولانای جان نکته ی قشنگیو بیان میکنه ، در بیت ۵۲ بیان میکنه که اون کسی که قران رو افسانه ی گذشتگان خوانده از روی نفاق و دورویی اینو گفته ، بعد شرح این مطلبو اینطور بیان میکنه ک در پیشگاه الهی و عالم لامکان ، چیزی ب نام گذشته و آینده و حال وجود نداره و ازین دیدگاه ، قرآن پر از حرف تازه هستش ، برای انسان اسیر زمان ، گذشته و آینده معنی داره ولی برای پروردگار دو عالم ، چیزی بنام گذشته و آینده وجود نداره و همه چیز همواره در حضورش در حالت مطلق وجود دارن
خمش در ۲ سال قبل، جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
به نظر بنده عمیق ترین مفاهیم در این شعر از بیت شماره ۵۲ شروع میشه و دوست دارم این مفاهیمو با شما به اشتراک بزارم ... میگه احساسات منفی و ناراحتی و دلتنگی های ما در واقع محسوسات هستند و هیچ شکل و وزن و اندازه ای ندارند و فقط محسوسن ! قابل لمس نیستند و با چشم سر دیده نمیشن ، و وقتی یک روشی و کار نیکی رو ترک کردی ته دلت احساس دلهره و اضطرابی حس میکنی ، قبل از اینکه این محسوسات تبدیل به عینیات بشن زود باش کاری بکن و برطرفش کن ، تا قبل از اینکه زنجیری بشه و از علاوه در دلت ، پاهاتو هم به زنجیر بکشه ... در واقع مولانا میخواد بگه تمام این محسوسات از حالت حس و غیر عینی بودن ، اگه برطرف نشن تبدیل به مشکلات عینی میشن و قفلی که قبلا روی دلت بوده تبدیل به زنجیر پاهات میشن ! در بیت ۵۶ میگه همه ی این گناهانی ک انجام میدیم بعد از مرگ از حالت محسوس به حالت عینی در میان و بعد مرگ باعث عذاب ما مشین و برای فهم مطلب یک مثال بسیار شیرین و دلچسب میزنه : وقتی یک دزد ، دزدی میکنه ته دلش یه حس اضطراب و نگرانی داره ولی بهش توجه نمیکنه ، و هرچه بی توجهی میکنه این محسوسات آتیششون بیشتر میشه تا جایی که تبدیل به عینیات میشه و اون دزد دستگیر میشه و میفته زندان ! در واقع اون میله های زندان هموه ی اون نفرین ها و گناهانی هستش که بهشون بی توجه بوده ، بندی که بر دلش بوده بر اثر بی توجهی ، تبدیل به بند پا شده و اونو به بند کشیده ...
زبان قاصره از بیان اینهمه مفهوم و عقل در حیرته از این عمق نگری مولانا ...
خمش در ۹ ماه قبل، جمعه ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷ - در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحلهای الا من عصم الله: