گنجور

 
 
 
خاقانی

کس از رخ چون ماه تو بر برنگرفت

تا صد دامن ز چرخ گوهر نگرفت

ناسوختن از تو طمع خامم بود

تا بنده نسوخت با تو اندر نگرفت

اهلی شیرازی

ساقی قدحی که شمع دل درنگرفت

تاز آتش می زندگی از سر نگرفت

آه از می لعلت که بدین باده ناب

هر کس که لبی نهاد لب برنگرفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه