دل در غم عشق یار بستیم
وز درد سر فراق رستیم
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستیم
روزی که غم تو مان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.