هوای وصل جانانم گرفتست
غم دلبر دل و جانم گرفتست
دل و دلبر نمی بینم چه دانی
که چون سودای ایشانم گرفتست
چگونه در کشم دامن ز عشقش
که دست دل گریبانم گرفتست
چگونه گل چنم از باغ وصلش
که از خارش گلستانم گرفتست
دل از صبر ارچه می گریم نه ننگست
ره وصل ارچه می دانم گرفتست
ازینم پاره نومیدی آمد
که در دشواری آسانم گرفتست
مگر پیدا نمی آمد غمش زانک
نشاط مدح سلطانم گرفتست
ملک بهرام شاه آن گنج رحمت
که در دشواری آسانم گرفتست
بحمدالله که شکر نعمت او
همه پیدا و پنهانم گرفتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.