لبم از بوس او شکر چیند
گوشم از لعل او گهر چیند
از گریبان چو او برآرد سر
حور دامن ز شرم درچیند
در فراقش ز اشک و چهره من
مرد باید که سیم وزر چیند
باغبان صبحدم نداند چید
هر دم آنچ از رخش نظر چیند
آری آری چو آفتاب آمد
ماه در حال مهره بر چیند
خلق او خلق شاه را ماند
که از او دل گل و شکر چیند
شاه بهرامشه که خنجر او
از سران در مصاف سرچیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.