گنجور

 
مجد همگر

دی بر سر ره چو دلستانم می رفت

هوش از تن و طاقت از روانم می رفت

او می شد و چشمم ز پی اش می نگریست

دیدم به دو چشم خود که جانم می رفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode